خواب و هذیان

داستانی مبتنی بر حالات و ماشین وضعیت این دایره‌ی قسمت [که ما نقطه‌ی پرگارش هستیم] :بخوان

خواب و هذیان

داستانی مبتنی بر حالات و ماشین وضعیت این دایره‌ی قسمت [که ما نقطه‌ی پرگارش هستیم] :بخوان

و من که همیشه با ورق زدن کتاب رمان، با این ترتیبی بودن همیشگی‌ه مسیر داستان، با عدم توانایی در تغییر مسیر فکری و زمانی‌ه نویسنده مشکل دارم و به دنبال ایده‌ای حل کننده این مشکلات. [شاید یافتم‌ش] هذیانی بیش نیست ولی طرح شاید به جایی رسد که هزاران نفر [نویسنده] یک داستان مشترک را با مسیرهای گوناگون پیش ببردند و آن طرف هم خواننده مسیر یکتای خودش را بخواند.
اول بایست برای درستی‌اش خودم آستین بالا بزنم و امتحانش کنم، [البته روزانه.]
بسم‌ هو.

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرآغاز» ثبت شده است

بله. من اینجا هستم. یک نقطه‌ی کوچیک. می‌خواهم چشمانم را ببندم و بخوابم و در خواب ببینم که به جای تو از خواب بیدار شده‌ام. در دو هزار سال پیش. یا حتی صد سال آینده. شاید هم اکنون در حالی که تو خواب نیستی به جای تو از خواب بیدار شوم و به جای تو بقیه‌ی زندگی‌ت را نقاشی کنم و تو حتی یک لحظه هم حس نکنی که خودت نیستی و خودت نقش نزده‌ای. اراده‌ی توست. فکر توست. ولی من به جای تو دارم بازی می‌کنم. شاید هم اصلا این گونه نیست. شاید من فقط یک راوی هستم ولی همه‌ی این‌ها فقط چیزی است که می‌توانی احساس‌ش کنی. مثل بعضی از خواب‌هایت. وقتی در حال دیدنشان هستی حس می‌کنی کنترل تمام وقایعی که به تو مرتبط می‌شود دست خودت است. شاید وقتی بیدار شدی هم چنین حسی داشته باشی باز. ولی وقتی به یاد می‌آوریشان چون نقشی است بر پرده‌ی زندگی تو. درست است؟
پس بیا بازی کنیم. من نقش می‌زنم، صفحات را ورق می‌زنم،‌ زمان را ورق می‌زنم، پاراگراف به پاراگراف مکان‌ و زمان و حتی اول شخص خودم را در می‌نوردم تا مفهومی جدید بیافرینم. شاید مفهموی بی مفهوم. مهم خود ذات مفهوم نیست،‌ مهم مسیری‌ است که در خواهیم نورد.

  • آل یاسین